top of page
جلسات کوچینگ الهام بیژند: رهایی از الگوهای تکراری و خودتخریب‌گرانه برای احیای خود اصیل

محبوبترین

​دیدار با خودِ اصیل

گاهی تمام پاسخ‌ها در رابطه‌ای‌ست که با خودت نداری

شش جلسه  50 دقیقه ای 
جلسات کوچینگ الهام بیژند: رهایی از الگوهای تکراری و خودتخریب‌گرانه برای احیای خود اصیل

چرا این شش جلسه برای شما ضروری است؟

– چون تغییرات سطحی، دردهای عمیق را درمان نمی‌کنند

– چون تا زمانی که ریشه‌ی رفتارها را نشناسید، هر تغییری ناپایدار خواهد بود

– چون شما شایسته‌ی آن زندگی هستید که از عمق وجودتان می‌خواهید، نه آنچه از ترس، سازش یا اجبار انتخاب شده.

این فرآیند شبیه باز کردن درب گنجینه‌ای‌ست که کلیدش همیشه در دستان شما بوده.فقط کافی‌ست راه درست استفاده از آن را یاد بگیرید.

​اگر آماده‌اید تا:

از چرخه‌های تکراری رها شوید

✅ روابط سالم‌تری بسازید

✅ به نسخه‌ی شجاع و زنده‌

آیا تا به حال این احساس را داشته‌اید که انگار در دام الگوهای تکراری گیر افتاده‌اید؟

- تصمیم‌هایی می‌گیرید که بعداً پشیمان می‌شوید.
- در روابط مدام در حال سازش هستید.

- احساس می‌کنید "خود واقعی‌تان" زیر لایه‌ای از ترس‌ها و تردیدها دفن شده.
می‌دانید چه می‌خواهید، اما جرأت بیان یا دنبال کردن آن را ندارید.

من این مسیر را به خوبی می‌شناسم.
سال‌ها پیش، من هم در چرخه‌ای از رفتارهای خودتخریب‌گرانه گیر کرده بودم.
باور داشتم "به اندازه کافی خوب نیستم"، مدام در حال جلب رضایت دیگران بودم و از ترس قضاوت، صدای واقعی‌ام را خفه می‌کردم.

تا روزی که فهمیدم مشکل از من نیست ...
بلکه از مکانیزم‌هایی‌ست که ذهنم برای محافظت از من ساخته بود، اما حالا تبدیل شده بودند به زندان.

در این ۶ جلسه، شما را قدم‌به‌قدم همراهی می‌کنم تا:

 ✅الگوهای پنهان در رفتارهایتان را شناسایی کنید

– چرا مدام در موقعیت‌های مشابه گیر می‌افتید؟
– چرا با وجود آگاهی، باز هم انتخاب‌های اشتباه تکرار می‌شوند؟

✅مکانیسم‌های محافظتی قدیمی را که حالا مانع رشدتان شده‌اند، بشناسید

– آیا مدام در حال «سازش» هستید؟
– آیا احساساتتان را فریز کرده‌اید تا آسیب نبینید؟

✅ باورهای نادیده‌گرفته درباره خودتان را بازخوانی کنید

– تصویر درونی شما از خودتان، چگونه بر روابط، تصمیم‌ها و احساس ارزشتان تأثیر گذاشته؟

✅ به احساسات قطع‌شده برگردید

– یاد می‌گیرید با خشم، غم، ترس و خواستن روبه‌رو شوید

 – بدون اینکه از کنترل خارج شوید یا خودتان را قضاوت کنید.

✅ رابطه‌ای جدید با خودتان بسازید

– تمرین‌های عملی برای ساخت مرزهای سالم و توجه بدون قضاوت

✅ با خود اصیل‌تان ملاقات کنید

– بخشی از وجودتان که همیشه آن‌جا بوده، اما سال‌ها زیر ترس‌ها و باورهای محدودکننده دفن شده بود.

همین امروز اولین قدم را بردارید

$790

تعداد جلسات محدود است، چون این مسیر نیاز به حضور و توجه کامل من دارد برای هر مراجع، این جلسات برنامه‌ی از پیش تعیین‌شده نیست.

جلسات فردی هرکس  منحصر به خود شما و نیازهاتون هست.

داستان موفقیت شما

عارفه 37 ساله - مونیخ

هر تصمیمی برام یه جنگ درونی بود.
از انتخاب لباس گرفته تا مسیر شغلی، باید با چند نفر چک می‌کردم.
اما درد اصلی اون لحظه‌ها نبود، این بود که حتی بعد از گرفتن تأیید، باز هم مطمئن نبودم.
با الهام شروع کردیم به بررسی اینکه چرا صدای خودم این‌قدر کمرنگ شده.
در بررسی پترن‌هام متوجه شدیم انگار یه جا توی کودکی، یاد گرفتم که خواسته‌هام خطرناک‌ن.
با چند تمرین عالی، کم‌کم تونستم اون صدای درونی رو دوباره بشنوم.
الان اعتمادم به خودم برگشته. نه اینکه هیچ‌وقت شک نکنم،
ولی دیگه نظر بقیه تنها راه نجات نیست.

نیلوفر 26 ساله - آنتاریو

در رابطه‌ای بودم که بارها و بارها آزار دیدم، ولی نمی‌تونستم تمومش کنم.
عذرخواهی، گریه، قول… و دوباره تکرار.
وقتی با خانم بیژند شروع کردم، فقط می‌خواستم یاد بگیرم چطور رفتار طرف مقابلم رو تغییر بدم.
اما در طول جلسات، از طریق بررسی واکنش‌هام به شرایط و پترن‌های تکرارشونده، متوجه شدیم که خودم هم سال‌ها دارم نقش قربانیِ فداکار رو بازی می‌کنم.
تمرکز پرداختن و کار روی  احساس گناه کمک کرد بفهمم پشت این موندن، یه باور پنهان هست: «اگر بیشتر تحمل کنی، بالاخره دوستت خواهند داشت.»
الان اون رابطه تموم شده.
اما مهم‌تر از اون، باورم به خودم برگشته اینکه عشق نباید منو له کنه تا واقعی باشه.

امیر محمد 34 ساله - نیویورک

مدام همه چیز رو عقب می‌نداختم.
شروع کردن هر کاری با ترس فلج‌کننده همراه بود.
پشتش یه باور قدیمی قایم شده بود: «یا کامل انجامش بده یا اصلاً شروع نکن.»
با خانم بیژند بررسی کردیم که این نگاه از کجا میاد، و چه الگویی توی ذهنم تکرار می‌شه.
یاد گرفتم با تمرین‌هایی  بهم دادن،  که یکیش  نوشتن بدون ویرایش بود که خیلی انجامش برام سخت بود اما تاثیرش هنوزم شوکم میکنه،  به خودم اجازه‌ی ناتمام بودن بدم.
الان سرعت کارم بیشتر شده، کارهام را نه تنها شروع میکنم بلکه تا اونجا بتونم درست به نتیحه میرسونم.  ولی مهم‌تر از اون اینه که حس نمی‌کنم باید بی‌نقص باشم تا حق شروع داشته باشم.

هما 42 ساله - دوبی

​​

نمی‌فهمیدم چی دارم حس می‌کنم. فقط می‌دونستم یه چیزی توی دلم سنگینی می‌کنه.من همیشه یک جنگ بزرگ در سرم بود. هر موقع ناراحت می‌شدم، به جای اینکه بفهمم چرا، می‌رفتم توی یه دور باطل فکر و قضاوت. صدتا سناریو می‌ساختم، صدتا جمله‌ی سرزنش‌آمیز توی ذهنم می‌چرخید. به خودم توهین میکردم، تنبیه میکردم، خودم را از یه کارهایی محروم میکردم .همیشه خودم رو مقصر می‌دیدم، حتی وقتی واقعاً کاری نکرده بودم.

به‌جای اینکه با احساسم همراه بشم، با فکرم درگیر می‌شدم. یه جنگِ بی‌پایان با خودم که تهش فرسودگی بود حس بی نهایت بد به خودم.

توی جلسات، کم‌کم یاد گرفتم به‌جای قضاوت، نگاه کنم. بفهمم پشت اون نشخوارها و سرزنش‌ها، یه بخش ترسیده و تنها نشسته که فقط دنبال دیده شدن و درک شدن می‌گرده. تمرین‌ها کمکم کرد احساساتم رو بشناسم، نه فقط بفهمم، بلکه بتونم کنارشون بمونم بدون اینکه بخوام درستشون کنم یا قضاوتشون کنم.

الان هنوز گاهی فکرها میان، اما دیگه منو با خودشون نمی‌برن. یاد گرفتم وسط شلوغی ذهنم، یه جای امن بسازم، برای دیدن، برای فهمیدن، برای بخشیدن یاد گرفتم چطور آغوش امن مهربان برای خودم باشم . نمیدنم این حس رهایی و اتصال با خودم را چطوری توصیف کنم، ممنونم الهام صبور 

مگی 45 ساله - لس آنجلس

سه بار پیشنهاد ارتقاء شغلی رو رد کردم.
نه چون علاقه نداشتم، چون مطمئن بودم بالاخره لو می‌رم که "هیچی بلد نیستم".
یه ترس دائمی داشتم از این‌که کسی بفهمه من فقط وانمود می‌کنم خوبم.
با همراهی الهام، شروع کردیم به کندن لایه‌های این ترس.
در تمرین‌ها، نامه‌ای نوشتم به اون کودک درونم که همیشه شنیده بود «تو به درد نمی‌خوری».
اون لحظه، انگار گره بیست ساله‌ای باز شد.
الان مدیر یه تیم بزرگم. هنوز هم گاهی می‌ترسم، ولی دیگه با خودم نمی‌جنگم،  الهام جان بهم یاد داد چطور خودم را درک کنم. ترس هست، اما دیگه زندان نیست.

ثمین 39 ساله - لندن

سال‌ها نمی‌تونستم توی جمع حرف بزنم. همیشه حس می‌کردم حرف‌هام زیادیه، یا بقیه رو خسته می‌کنه. با اینکه عمیقاً دلم می‌خواست با آدم‌ها ارتباط داشته باشم، همیشه یه صدای ته ذهنم می‌گفت: «ساکت بمون، بهتره.»

توی جلسات، برگشتیم به ریشه‌ی این احساس. دیدم این شرم، نتیجه‌ی تجربه‌هایی بوده که توی بچگی، کم‌کم یادم دادن حضورم، صدایم، یا فکرهام زیادی‌ان. با تمرین‌ها و گفت‌وگوها، فهمیدم این حس از کجا اومده، و شروع کردم به بازپس‌گیری صدام.

الان هنوز گاهی اضطراب هست، اما دیگه فلج‌کننده نیست. حالا وقتی حرف می‌زنم، حس نمی‌کنم دارم مزاحم کسی می‌شم. دارم خودم رو به رسمیت می‌شناسم.

آرتین 29 ساله - تورنتو

همیشه دروغ می‌گفتم. نه فقط راجع به خودم، راجع به همه‌چی. از چیزای کوچیک تا مهم، از روابط و احساسات تا خاطره‌سازی‌های قلابی. خودمم می‌دونستم واقعی نیست، ولی نمی‌تونستم جلوشو بگیرم. انگار دروغ گفتن یه راه برای کنترل فضا و نگه داشتن آدم‌ها کنارم شده بود.

تهش همیشه یه وحشتِ خاموش بود: اگه حقیقت رو بدونن، منو ول می‌کنن.

توی جلسات با الهام،  اولین نکته که باعث شد من تا آخر باهاش ادامه بدم قضاوت نشدنم بود. رفتاری که من بهش عادت نداشتم.  و کم‌کم با تمرین‌ها و نگاه کردن به ریشه‌ی اون ترس، فهمیدم چرا برام سخت بود صادق باشم. شروع کردم دیدن اون بخش از خودم که همیشه می‌ترسید طرد بشه.

الان دارم تمرین می‌کنم که توی ارتباط‌هام واقعی‌تر باشم. هنوز کاملاً راحت نیست، ولی دیگه اون نیاز همیشگی به پنهون‌کاری مثل قبل فشار نمیاره. تغییر الگوی دروغگویی کار آسونی نیست اما من با کمک الهام تونستم در جهت تغییرش قدم درست بردارم.

نهال27 ساله - تگزاس

هیچ‌وقت نتونستم توی رابطه بمونم. حتی وقتی همه‌چی خوب پیش می‌رفت، یه‌جایی خرابش می‌کردم. یه بحث بی‌دلیل راه می‌نداختم، فاصله می‌گرفتم، یا سرد می‌شدم بدون اینکه خودمم بدونم چرا. یا فکر میکردم این داره کم میذاره اگر من را دوست داشته باشه باید خیلی کارهای دیگه انجام بده و بهانه میگرفتم.  انگار قبل از اینکه اونا منو ول کنن، من باید رابطه رو نابود می‌کردم.

بعدش همیشه تنها می‌موندم، توی یه سکوت سنگین، با یه جمله‌ی همیشگی توی ذهنم: «دیدی؟ هیچ‌کس نمی‌مونه. هیچ‌کس واقعاً نمی‌خوادت.»

اعتماد برام تقریباً غیرممکن بود. با اینکه دلم رابطه می‌خواست، هیچ‌کس واقعاً امن به نظر نمی‌رسید. همین شد که کم‌کم خودمو از همه جدا کردم. انزوا برام شد یه جور پناهگاه  تلخ، اما آشنا.

توی جلسات، با نگاه کردن به این الگو، ریشه‌ش برام روشن شد. تمرین‌ها کمکم کرد بفهمم این رفتارها انتخاب آگاهانه نبودن، بلکه پاسخی بودن به زخمای قدیمی. کم‌کم تونستم اون بخشی از وجودم رو ببینم که هنوز امید به رابطه داره، ولی همیشه خودش رو برای رها شدن آماده کرده.

الان دارم یاد می‌گیرم که می‌شه در رابطه موند، بدون جنگیدن یا فرار کردن. هنوز سخته، ولی دیگه از صمیمیت، فقط برای دفاع عقب‌نشینی نمی‌کنم.

تو هم لایق رهایی‌ از اون داستان‌هایی که فقط درد رو تکرار می‌کنن هستی،  حالا وقتشه  برای نجات خودت از بندهای  گذشته قدم برداری

bottom of page